معنی از اجزای آجیل

حل جدول

از اجزای آجیل

بادام، پسته، فندق

لغت نامه دهخدا

آجیل

آجیل. (اِ) خشک میوه. مجموع پسته، بادام، نخود، فندق، تخمه ٔ کدو و تخمه ٔ هندوانه ٔ تف داده و نمک زده یا آچارده. || نقل، مزه و توسعاً هر نعمت و فائده که از کسی بدیگری رسد از خوراک و پوشاک و نقدینه.
- آجیل مشکل گشا، خشک میوه ها باشد که زنان بنذر بخشند برآمدن حاجتی را.


آجیل فروشی

آجیل فروشی. [ف ُ] (حامص مرکب) شغل آجیل فروش. || (اِ مرکب) دکان آجیل فروش.


آل آجیل

آل آجیل. (اِ مرکب، از اتباع) آل و آجیل. آجیل و جز آن. توسعاً، سود. فائده.


آجیل فروش

آجیل فروش. [ف ُ] (نف مرکب) بایع و فروشنده ٔ آجیل.


آجیل خوری

آجیل خوری.[خوَ / خ ُ] (اِ مرکب) ظرفی که در آن آجیل کنند.

فرهنگ عمید

آجیل فروش

فروشندۀ آجیل، کسی که آجیل درست می‌کند یا آجیل می‌فروشد،


آل آجیل

انواع آجیل،
دانه‌های خوردنی،


آجیل خوری

ظرفی که در آن آجیل بریزند،

مترادف و متضاد زبان فارسی

آجیل

تنقلات، خشکبار، شب‌چره

ترکی به فارسی

آجیل

فوری

فرهنگ فارسی هوشیار

آجیل

خشک میوه، مجموع پسته، بادام، نخود، فندوق، تخمه وغیره


آجیل فروشی

‎ شغل و عمل آجیل فروشی، مغازه و دکان آجیل فروش.


آجیل فروش

(اسم) فروشنده آجیل.


آجیل خوری

(اسم) ظرفی که در آن آجیل ریزند.

معادل ابجد

از اجزای آجیل

74

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری